استاد دانشگاه کمبریج انگلستان:

مدرسه، دانشگاه و خانواده، هر سه در کم‌سوادی مالی مردم انگلیس مقصرند

|
۱۳۹۹/۱۲/۱۶
|
۰۸:۴۷:۲۵
| کد خبر: ۱۱۴۷۵۴۴
مدرسه، دانشگاه و خانواده، هر سه در کم‌سوادی مالی مردم انگلیس مقصرند
سواد مالی مقوله‌ای ضروری برای مردم همۀ کشورهاست؛ اما جوامع مختلف، رویکرد متفاوتی به آن دارند و مردم در مسیر کسب آگاهی‌های مالی با موانعی دست به گریبان‌اند. برای آشنایی با سواد مالی در کشورهای مختلف، شناخت الگوها و بهره‌وری از آن‌ها، آکادمی هوش مالی در مجموعه گفت‌وگوهایی اختصاصی با صاحب‌نظران کشورهای مختلف، رویکردها ومسائل موجود در دیگر نقاط جهان را بررسی می‌کند.

به گزارش برنا، در این قسمت، پروفسور جان دان، استاد دانشگاه کمبریج، که شناخت کافی از مردم و ساختار حاکمیتی انگلستان دارد، از سواد مالی در این کشور می‌گوید. آن چه در ادامه می‌آید، مصاحبۀ اختصاصی آکادمی هوش مالی با این استاد دانشگاه است.

سطح سواد مالی مردم انگلستان را چطور ارزیابی می‌کنید؟

تحقیقاتی که اخیراً در این زمینه انجام شده، نشان می‌دهد سواد مالی بخش عمده‌ای از جمعیت کشور انگلستان، کم است. آن‌ها دربارۀ بسیاری از امور مالی، از جمله پس‌انداز، بیمه، سرمایه‌گذاری و نحوۀ استفاده از حساب‌های بانکی دانش چندانی ندارند و مهارت‌شان کافی نیست‌. نداشتن مهارت‌های مالی، مردم را به شدت آسیب‌پذیر کرده و به همین دلیل، آن‌ها نمی‌توانند زندگی‌شان را به درستی مدیریت کنند.

فکر می‌کنم تأثیر اقتصادی همه‌گیری کرونا به خوبی نشان داد که آموزش سواد مالی به مردم چقدر مهم است. کسانی که زندگی معمولی دارند، پس از شیوع کووید19 توانایی تطبیق‌پذیری با وضعیت موجود را ندارند. در واقع، به آن‌ها آموزش داده نشده در موقعیت‌های سخت، چطور خود را سازگار کنند و از عهدۀ مدیریت امور مالی برآیند. هر چه سواد مالی مردم بیشتر باشد، انعطاف‌پذیری مالی هم افزایش می‌یابد و این موضوع در دوران سخت، به ویژه همه‌گیری‌ها، از اهمیت بیشتری برخوردار است.

افزایش سواد مالی مردم چه ضرورتی دارد؟

اخیراً در زمینۀ افزایش سواد مالی مردم انگلستان تلاش‌هایی شده است. مؤسسه‌هایی تأسیس شده‌اند تا مهارت‌های مالی را به مردم آموزش دهند و آن‌ها را توانمند کنند. میزان کنترل مردم بر امور زندگی‌شان اهمیت بسیاری دارد. استفاده از پول، مقدار پس‌انداز، هزینه‌کردِ بهینه و کنترل منابع درآمد، از جمله مهارت‌های مالی است که در خانواده یا مدرسه باید آموزش داده شود. البته بعضی افراد در یادگیری این مهارت‌ها باهوش‌ترند و عملکرد سریع‌تری دارند.

مهم است مهارت‌های مالی که مردم را به سوی زندگی خوب سوق می‌دهد، به شهروندان انگلیسی آموزش داده شود. بعضی از مدارس انگلستان در ارائه و آموزش این مهارت‌ها به دانش‌آموزان خوب عمل می‌کنند و برخی دیگر عملکرد خوبی ندارند. جالب این‌جاست که مدارس با عملکرد خوب اغلب در مناطق ثروتمند و مدارس با عملکرد ضعیف، در مناطق فقیرنشین کشور واقع شده‌اند.

به دلیل شکست سیاست‌های نظام آموزش دولتی در سی سال گذشته، آسیب‌پذیری مردم انگلستان در مواجهه با تأثیرات اقتصادی همه‌گیری کرونا افزایش یافته است. ناموفق بودن این سیاست‌ها را نمی‌شود به حزب سیاسی خاصی نسبت داد، بلکه این شکست به طور کلی به بخش آموزش دولتی انگلستان مربوط است. اگر مدارس منابع بیشتری داشتند، به درستی مدیریت می‌شدند و از معلم‌ها نیز بیشتر حمایت می‌شد، خیلی موفق‌تر عمل می‌کردند. شاید خانواده‌ها نیز تا اندازه‌ای مقصر باشند؛ اما قطعاً شکست نظام آموزش، مدرسه‌ها و همین طور دانشگاه‌ها، مهم‌ترین دلیل افزایش آسیب‌پذیری مردم انگلستان پس از شیوع کووید19 است.

از بین زنان و مردان انگلیسی، کدام گروه باسوادترند؟

سطح سواد مالی زنان در جوامع مختلف، متفاوت است؛ اما در انگلستان، به طور متوسط سواد مالی زنان کمتر از مردان است، در حالی که در کشورهای آفریقایی این‌گونه نیست. سواد مالی در این کشورها به شکل گسترده‌ای به زنان منتقل شده و بسیاری از کسب‌وکارهای خرد در اختیار زنان است. آن‌ها به خوبی از عهدۀ فعالیت‌های اقتصادی برمی‌آیند. شیوه‌های ارتباطی مدرن، مانند تلفن همراه، نیز بخش مولدی به سازماندهی امور مالی و دریافت وام اضافه کرده است. بر اساس شواهد اقتصادی در آفریقا و آسیا، یکی از مؤثرترین روش‌ها برای بهبود اثربخشی و کارایی اقتصادی مردم هر کشور، افزایش تعداد زنان تحصیل‌کرده است.

در گذشته، در بعضی خانواده‌های طبقۀ متوسط و مرفه انگلستان، زنان کار نمی‌کردند. این مقوله نسبت به گذشته کاهش یافته؛ اما در ساختارهایی که مردان مسئول کسب درآمد خانواده هستند، خیلی عادی است که زنان مسئولیت‌های مالی بر عهده نداشته باشند.

در 75 سال گذشته، این الگوی رفتاری در تمام جامعه رایج بود، البته استثناهایی نیز وجود داشت. در بعضی خانواده‌ها زنان نسبت به مردان مولدتر بودند. این روزها چندان مرسوم نیست که مردها در نقش رهبر خانواده، تمام منابع درآمد خانه را کنترل کنند. همچنین تعداد زنانی که به صورت همیشگی خارج از خانه کار نمی‌کنند، بسیار کم است. بیشتر زنان، دست‌کم در مقطعی از زندگی، شغل و درآمد دارند و فقط وقتی فرزندشان‌ هنوز کوچک‌ است، به طور موقت کارشان را ترک می‌کنند. با این حال، نابرابری در توزیع ثروت و درآمد میان زنان و مردان همچنان وجود دارد و به نفع مردان است.

عادت به پس‌انداز چقدر در بین مردم رایج است؟

اتفاق بزرگی که در تاریخ سیاسی این کشور رخ داد، تأسیس دولت رفاه است. دولت رفاه قصد داشت امنیت همۀ مردم را تضمین کند. این وضعیت همچنان به قوت خود باقی است؛ اما متوسط سطح زندگی مردم در حال حاضر بالاتر است. اعمال سیاست‌های دولت باعث شده طبقۀ فقیر، که یک‌سوم جمعیت را تشکیل می‌دهند، نتوانند پس‌انداز کنند. آن‌ها یا کار نمی‌کنند یا امنیت شغلی ندارند. شاید بشود گفت تأسیس دولت رفاه موجب شده فشار برای پس‌انداز روی مردم کمتر باشد. آن‌ها در دوران ترس و امید پس‌انداز می‌کنند، البته در دوران ترس، بیشتر مایل به این کار هستند. طبقۀ ثروتمند که آن‌ها نیز تقریباً یک‌سوم جمعیت انگلستان هستند، توانایی بیشتری برای پس‌انداز دارند و بیشتر پس‌انداز می‌کنند؛ اما طبقۀ فقیر، توان کمتری برای پس‌انداز دارند و تغییر ناگهانی اوضاع، شوک بزرگی به آن‌ها وارد می‌کند.

همان طور که قبلاً اشاره کردم، یک‌سوم جمعیت انگلستان در واقع هیچ سهمی در اقتصاد کشور ندارند؛ بلکه کاملاً به آن وابسته‌اند. بنابراین، به حداقل امکانات رفاهی دولت نیاز دارند. دریافت کمک‌های دولت باعث می‌شود آن‌ها گرسنه نباشند و نیازهای حداقلی‌شان رفع شود؛ اما تعداد کسانی که در خیابان‌ها زندگی می‌کنند، در ده سال گذشته افزایش یافته که نتیجۀ مجموعه‌ای از سیاست‌های اشتباه دولت است. هر چند بخشی از این اتفاقات پیامد اقدامات و اشتباه‌های شخصی خود آن‌هاست، قطعاً شکست سیاست‌های دولت نقش پُررنگ‌تری دارد. از سوی دیگر، طبقۀ ثروتمند نیز به همان اندازه مقصرند؛ اما این کوتاهی، تأثیر چندانی بر آن‌ها نمی‌گذارد و در معرض ریسک و خطر قرار نمی‌گیرند. بنابراین، تقابل چشمگیری در فرصت‌ها و تهدیدها به وجود می‌آید. به عقیدۀ من، تجربۀ بلندمدت موجودیت دولت رفاه، فرهنگی را در میان مردمِ کمتر موفق کشور یا در واقع، فقیر به وجود می‌آورد که باعث می‌شود کمتر تلاش کنند؛ چون در نهایت به آن‌ها غذا داده می‌شود و زنده می‌مانند. این ساختار خطرناک به این دلیل به وجود آمده که فرصت‌های اندکی نصیب طبقۀ فقیر شده و به همین دلیل، آن‌ها دلسرد شده‌اند. از این رو، می‌شود از دو زاویه به این موضوع نگاه کرد؛ یا این شکست را به بخشی از سیاست‌های دولت و سیاست‌مداران نسبت داد یا به اشتباه‌های شخصی مردم.

نظر شما